نام انگلیسی: Lumberjack The Monster
نام فارسی: فیلم چوببر هیولا
محصول: ۲۰۲۴ – ژاپن
ژانر: دلهره، جنایی
ردهی سنی: ۱۵+
امتیاز: ۲.۵ از ۴
زمانی که نام «تاکاشی میکه» را میشنویم ناخودآگاه بهیاد آثاری مانند «مصاحبه بازیگری» یا «ایچی قاتل» و انبوهی دیگر از آثار در سینمای اکستریم ژاپن میافتیم. اهمیت فیلم چوببر هیولا آقای میکه زمانی زیاد میشود که بدانیم او از سال ۲۰۱۴ تا کنون در دنیای دلهره گام برنداشته و در ژانرهای دیگر سینمایی فعالیت خود را ادامه داده است.
دنیای سینمایی آقای میکه بسیار ساده است و همین باعث میشود مخاطب بهآنی درون این دنیا احساس غربت نکند. زمانی که به فیلم «مصاحبهی بازیگری» نگاه میکنیم ناخودآگاه درگیر روایتی پارهپاره میشویم که مخاطب را درون پازلی خشن، آرام و در عین حال سرسامآور اسیر میکند.
آقای میکه در دنیای سادهی مملو از خون خود هیچگاه سعی در غافلگیر کردن بیمورد مخاطب ندارد، بلکه کاملاً وابسته به سینمای اکستریم است و تلاش میکند از طریق قصهای جذاب و گیرا مخاطب سینمای دلهره را با خود همراه کند. حال او در سال ۲۰۲۴ بار دیگر به این دنیا بازگشته است.
پایهی روایت فیلم چوببر هیولا آقای میکه یک داستان فولکلور با نام چوببر هیولاست که قربانیان خود را میخورد. داستان فیلم نیز با روخوانی یک کودک از روی این کتاب آغاز میشود. فاصلهی زمانی روایت بین افتتاحیه و زمان حال چیزی حدود ۳۱ سال است و آقای میکه از این طریق قصد دارد درونمایهی کاراکترهای ضد اجتماع خود را در برابر چشم مخاطب قرار دهد.
کاراکتر اول روایت وکیل جوانی با نام «آکیرا»ست که بههمراه یک دکتر ضد اجتماع و روانی گویی هیچ کدام از همدلیهای یک انسان را در خود ندارند. کلیدواژهی فیلم چوببر هیولا همین دوری کاراکترها از همدلی انسانی است.
آقای میکه مانند هر کدام از روایتهای خود مخاطب را با تکههای روایی در جایجای فیلم روبهرو میکند؛ از زندگی پلیسهایی چون اینویی و توشیرو تا زندگی خصوصی آکیرا و تاکشی. او همهي این کاراکترها را از طریق یک قاتل نقابدار به یکدیگر وصل میکند.
زمانی که از بالا روایت را مینگریم گویی آقای میکه سعی دارد این روح ضداجتماع را در همهی کاراکترها بهجز «امی» بدمد و بهنوعی جامعه را از طریق آنها مورد نقد قرار دهد؛ جامعهای که حتی یک پدر نیز میتواند در تقابل کودک خردسال خود تبدیل به یک روانی و انسان بیاحساس شود، پلیس هم قادر است در اعتیاد به حل یک پروندهی باز همهی مناسبات اجتماعی خود را از دست دهد.
در این میان ضداجتماعهای واقعی مانند آکیرا و تاکشی که در داستان آقای میکه از طریق یک میکروچیپ برخی از خصوصیات انسانی خود را از دست داده بودند با یک ضربه یا تلنگر فیزیکی دچار ناهمگونی شخصیتی میشوند. زیبایی فیلم چوببر هیولا درست در همین تقابلهاست.
اما سینمای آقای میکه در فیلم چوببر هیولا گویی اسیر ملاحظات توزیعکنندهای چون نتفلیکس شده است و همین مسئله باعث دوری مخاطب آشنا به سینمای تاکاشی میکه از فیلم چوببر هیولا میشود.
شاید خود آقای میکه از دنیای قبلیاش فاصله گرفته و حال پس از ۱۰ سال نیاز دیده برای گسترهی وسیعتری از مخاطبهای پلتفرمهای آنلاین اثر تولید کند؛ درست مانند سریال «ارتباط».
اما برای قضاوت در باب کارگردانی چون تاکاشی میکه زود است و باید دید آیا او این ملاحظات را در آثار دلهرهی بعدی خود نیز لحاظ خواهد کرد یا باز هم شاهد بازگشت او به دنیای قبلیاش هستیم.



