نام انگلیسی: Him
نام فارسی: فیلم او
محصول: ۲۰۲۵ – ایالات متحده
ژانر: دلهره، هیجانانگیز
ردهی سنی: ۱۶+
امتیاز: ۱ از ۴
برخی کلیشههای سینمای دلهره بهقدری جذاب هستند که هر ساله تعدادی فیلمساز بهسوی آنها کشیده میشوند. فرقهها و دستکاری ذهنی کاراکتر اصلی یکی از همین کلیشههاست که در ترکیب با دلهرهی انتزاعی، ماورایی و در نهایت دلهرهی جسمی، مخاطب را در برابر اثری جذاب قرار میدهد.
آقای «جاستین تیپینگ» در دومین اثر بلند داستانی خود بهسراغ این کلیشه رفته است. او در روایت فیلم او خود سعی دارد مخاطب را در برابر جاهطلبیهای القایی از سوی خانواده و در نهایت تصمیمگیری نهایی کاراکتر اصلی قرار دهد.
اگر فیلم او از همان ابتدا تبدیل به خوابی دهشتناک میشد، اکنون با داستانی وسیع مواجه بودیم که کارگردان در آن دیگر خط قرمز روایی نداشت و بهراحتی میتوانست به هر نقطهای سفر کند. اما آقای تیپینگ مسیری دیگر را برگزیده و سعی دارد کاراکتر اصلی خود را به درون سفری ویرانگر و در عین حال ذهنی ببرد.
او تمام تلاش خود را میکند تا در افتتاحیهی داستان، محرک این خودویرانگری را در کاراکتر «کمرون» مشاهده کنیم؛ پسر کوچکی که پدرش علاقهی بسیار زیادی به فوتبالیستشدن او دارد و تمام تلاش خود را میکند تا مسیر پیشِروی فرزندش هموار شود.
پس از این افتتاحیه با کمرونِ جوانی مواجه میشویم که کمکم آمادهی رفتن به تیمهای لیگ میشود و چند قدمی تا همبازی شدن با ستارهی محبوب دوران کودکی خود، آیزیا وایت، ندارد.
مشکل اصلی فیلم خودِ کارگردان است. او در ذهن خود منطقی را برای فیلم او برگزیده که جز در یک سفر انتزاعی قابل دسترس نیست. آقای تیپینگ در هر نقطهای که بخواهد، بهیکباره زخمی را بر بدن کاراکتر اصلی وارد میکند و سپس آن را همچون مکگافینی بیارزش در روایت بهتصویر میکشد.
از سویی دیگر، فرقهسازی او حول کاراکتر آیزیا ترکیب ناقصی را با تحمل سختیها و فداکاریها، رها کردن اصول اخلاقی قبل از ستارهشدن و در نهایت بیرحمی اکتسابی ایجاد میکند. بهنوعی کاراکتر آیزیا در فیلم او آن کاریزمای مورد نظر را ندارد و در نتیجه، تقابل نهایی چیزی شبیه به تقابل گربه و موش در ماجراهای تام و جری میشود.
فیلم آقای تیپینگ جلوههای ویژهی خوبی هم ندارد. او در بخشهایی از پردهی دوم، در حین تغییر مرزهای اخلاقی کمرون برای تبدیل شدن به یک ستارهی ماندگار همچون آیزیا.
مخاطب را با برخی فعلوانفعالات فیزیکی و شیمیایی در بدن این کاراکتر مواجه میکند. در هر کدام از این صحنهها، جلوههای ویژهی کامپیوتری دمدستی استفاده شدهاند و جدای از روایت پر از خلل و فرج، سکتههای ناگهانی را در فیلم ایجاد میکنند.
بازیگران دو نقش آیزیا و کمرون، در کنار انبوهی از بازیگران نقش مکمل و رقصندهها و هنرورانی که در بخشهای مختلف قرار دارند، از دیگر عوامل لنگشدن پای روایت فیلم او بهشمار میروند. در این میان بازی «جولیا فاکس» مانند همیشه به چشم میآید.
این بازیگر یکی از قدرنادیدهترین بازیگران سینمای ایالات متحده محسوب میشود. در فیلم او نیز بهخوبی شاهد تفاوت او با دیگر بازیگران هستیم. در پردهی دوم، این جولیا فاکس است که عملاً مخاطب را تا حدی به درون انتزاع مالیخولیایی روایت میبرد.
آقای تیپینگ در اثر ناقص خود تلاش زیادی برای جلب نظر مخاطب سینمای دلهره و زیرژانرهای آن دارد. او حتی اسپلتر انفجاری انتهای داستان را نیز همچون هدیهای برای مخاطب صبور خود ارائه میدهد.
او اما این نکته را از ذهن دور داشته که در پرداخت یک روایت میان زیرژانرهای دلهره، اگر توانایی ترکیب این خطوط تکنیکی را نداری، بهتر آن است که روایت خود را کاملاً سولو پیش ببری؛ نکتهای که کارگردان جاهطلب پشت گوش انداخته و نتیجهاش اثر بلاتکلیف فیلم او شده است.



