نام انگلیسی: Bone Lake
نام فارسی: فیلم دریاچهی استخوان
محصول: ۲۰۲۵– ایالات متحده
ژانر: دلهره، هیجانانگیز
ردهی سنی: ۱۶+
امتیاز: ۲.۵ از ۴
در مرور فیلم یک قاشق شکر از توانایی خانم «مرسدس برایس مورگان» نوشتیم و اینکه این کارگردان زن چگونه میتواند روایت خود را از میان کلیشهها به درون مسیری مشخص هدایت کند. البته این کارگردان در سال ۲۰۲۲ اثری دیگر را نیز روی پرده برد که تاکنون این اثر در دسترس مخاطب فارسیزبان قرار نگرفته است.
روایت جدید خانم مورگان بههیچعنوان شباهتی حتی دور به دلهرهی قبلیاش ندارد. در اثر قبلی با داستانی اجتماعی از زخمخوردههایی مواجه شدیم که کمکم رنگ انتزاعی ویرانگر را به خود گرفت و وارد پردهی سومی پیچیده شد.
اما در فیلم دریاچهی استخوان یکی از همان دلهرههای آخر هفتهای را مشاهده میکنیم که کارگردان سعی دارد کاراکترهای خود را از طریق آن به درون دالان مرگ هدایت کند.
افتتاحیهی قدرتمند فیلم دریاچهی استخوان نیز همهی این نشانهها و تعلیقها را در خود دارد و از سویی دیگر نوید این را میدهد که مخاطب با دلهرهای جسمی و اسپلتر مواجه خواهد شد.
در همین افتتاحیه اما نوعی تعجیل را نیز شاهد هستیم. کارگردان گویی برشهایی را در اتاق تدوین انجام داده که ضربآهنگ این تعقیبوگریز و اینهمانی کشتهشدگان و تابلوی نقاشی را بهخوبی وارد ذهن مخاطب نمیکند.
در هر حال نوبت به ورود زوج «سیج» و «دیگو» میرسد. کارگردان در همان ابتدا این زوج را درگیر چالشی از جنس رابطهی جنسی میکند و سعی دارد به مخاطب این مسئله را القا کند که باید منتظر آشفتگی آیندهای که زاییدهی همین سکوت سیج است، باشد.
پس از این نشانهها ناگهان دو کاراکتر جدید نیز وارد میشوند و کارگردان با بهانهی کلیشهی همزمانی رزرو این عمارت، این چهار نفر را به سفر آخر هفتهای خود وارد میکند.
خانم مورگان در ابتدا گویی ترسی ندارد که مخاطب اسیر شیطنتهای انجی و ویل شود و بهراحتی تشخیص دهد که این دو کاراکتر ممکن است همان شیاطین وسوسهگر روایتهایی از جنس «فیلم حرف بد نزن» باشند.
خانم مورگان اما در پردهی سوم خود و با برگشتی موازی به گذشتهی قبل از ورود دو کاراکتر سیج و دیگو، خلاف جهت رودخانهاش شنا میکند و اصرار بر این دارد که مخاطب آن وسوسهگریهای شیطانی را در باب انتخاب یا جبر در ذهن خود تبدیل به بازی روانپریشانهی یک خواهر و برادر با زوجهای مختلف کند.
مشکل آنجاست که آن روی سکهی نگاه روانشناسانهی فیلم دریاچهی استخوان هیچگاه شکل نمیگیرد؛ حتی با فلشبک سریع کاراکترهای تام و آلیس به گذشتهی حقیقی خود. خانم مورگان از همان ابتدا سعی دارد دلهرهای را در سینمای سرگرمی به مخاطب خود ارائه دهد که در ارجاعی قابل اعتنا، اسیر نوستالژی با آثار کالت این ژانر شود.
بههمین سبب است که باید گفت کارگردان بهراحتی میتوانست این بازی را در همان ابتدا بسط دهد و حتی ابزوردیسم مملو از کمدیای را نیز درون فیلم دریاچهی استخوان قرار دهد.
چون آنچه در درگیریهای پایانی روایت شاهد هستیم ترکیب اسپلتر، کمدی موقعیت و ابزوردیسمی ناشی از خونپاشیهای ناگهانی کاراکترهاست. تصویر فریزشدهی انتهایی از سیج و دیگو نیز مؤید همین مطلب است.
در پایان باید اشاره کرد که فیلم دریاچهی استخوان بهتنهایی میتوانست تبدیل به دو فیلم مجزا از هم شود. ابتدا رابطهی معنادار سیج و دیگو و فراز و فرودهای این رابطه درامی مجزا بود که خانم مورگان از طریق همان انتزاع اثر قبلی میتوانست دلهرهای انتزاعی از آن بیرون بکشد.
روایت دوم همین دلهرهی ترکیبی با ضربآهنگ قابلقبول و جذاب است که میتوانست از همان ابتدا شکارگری بیرونی داشته باشد و اسیر بازیهای ناقص کارگردان با گذشتهی تام و آلیس و در نهایت بیماری جنسی آنها نشود.
بهنوعی حتی این بیماری جنسی و خیرگیهای حاصل از آن، خردهروایتی قابلاعتنا بود که کارگردان از پرداخت به آن هم صرفنظر میکند. خانم مورگان در روایت جدید خود باز هم نشان میدهد که ژانر دلهره عملاً وسیعترین ژانر سینمایی محسوب میشود و بسیاری از فیلمسازان خوشقریحه درونمایههای خود را از طریق فرم بصری و روایی این ژانر به مخاطب عرضه میکنند.



