نام انگلیسی: Beast of War
نام فارسی: فیلم هیولای جنگ
محصول: ۲۰۲۵ – استرالیا
ژانر: هیجانانگیز، اکشن، دلهره
ردهی سنی: ۱۶+
امتیاز: ۱.۵ از ۴
«کیا روچ-ترنر» را در کانال از طریق مرور دو فیلم «استینگ» و «ویرموود: آخرالزمان» میشناسیم. او در این دو اثر، دو مسیر متفاوت را در دلهره و دنیای هیجانانگیز طی کرد.
در دنیای «ویرموود» با بازنمایی دنیایی تجربی و در عین حال سینمای گروه ب مواجه بودیم؛ جایی که کارگردان با کمترین هزینه تلاش داشت سری به زیرژانرهای دلهره بزند.
اما دنیای فیلم «استینگ» در مسیر سینمای جریان اصلی و ساختارمند گام برمیداشت و همین امر سبب شد تا مخاطب بیشتری از دنیای سرگرمی جذب اثر آقای ترنر شود. حال، اثر جدید این کارگردان فیلم هیولای جنگ در دنیایی میان این دو فیلم قرار دارد.
آقای ترنر مخاطب را به سال ۱۹۴۲ و بحبوحهی جنگ جهانی دوم میبرد؛ جایی که گروهی از سربازان استرالیایی، متشکل از بومیان و سفیدپوستان، در حال آموزش برای اعزام به منطقهی جنگی هستند.
در این میان، کارگردان سعی دارد از طریق کاراکتر «لئو» مخاطب را با ترکیبی از نژادپرستی و تروماهای گذشته مواجه کند. شروع داستان بهشدت شیک و در عین حال از نظر فرم روایی شلخته است. کارگردان به هر تکنیک و خردهروایتی ناخنک زده و در نهایت همهچیز را خیلی مرتب و اتوکشیده اما ناقص رها میکند. او همین روند ناقص را تا پایان پردهی اول و انفجار کشتی ادامه میدهد.
هر آنچه در ادامهی روایت میبینیم، تصویری ناقص از دریا و انسانهایی است که در آن برای بقا تلاش میکنند. در این میان، کارگردان یک کوسه را نیز به ماجرا اضافه میکند.
نوع شاتهایی که از کوسهی بزرگ گرفته شده، اقتصادی و قابل احتراماند، اما خاصیت این کوسه در فیلم قرار نیست مخاطب را درگیر تقابلی از جنس بقا کند. بهنوعی، این کوسه همانقدر که کارگردان بخواهد باهوش است و به همان میزان دچار حماقت میشود.
در چنین روایتی که بخشی از پیشبرد ماجرا بر دوش این موجود است، اقدام کارگردان در کنترل حرکات او تبدیل به سوءاستفادهای بسیار بدوی میشود. آقای ترنر در فیلم هیولای جنگ خیلی ساده و بدون کمترین فشاری قصد دارد وارد دنیای پرتنش زیرژانرهای دلهره شود، اما در نهایت فیلم هیولای جنگ تبدیل به یک تلاش کوچک استخری با نورهای مصنوعی و استودیویی میشود.
فیلم آقای ترنر توان ورود به درونمایههای رستگاری، سوگ گذشته، رنج فقدان و در نهایت بقا میان جنگی خانمانسوز را ندارد. او در فیلم هیولای جنگ صرفاً این درونمایهها را فهرست میکند. یکی از ناامیدیهای اثر، همان تقابل نمادین خلبان سقوطکردهی ژاپنی با کاراکترهای «لئو» و «ویل» است.
در این تقابل، کارگردان به سمبلیسم میان نور و ضدنور در قاب خود نمیرسد. باید گفت آقای ترنر یکی از فیلمسازان خوشقریحهی استرالیایی است که در فیلم «استینگ» این توانایی را نشان داد.
بهنظر میرسد این کارگردان اگر درگیر پروژهای جریان اصلی همچون «استینگ» شود، بهراحتی میتواند به امضای خود در سینمای دلهره برسد. چرخیدن در آزمونوخطاهای تجربی و سینمای گروه ب، از روایتهای او جز همین بازماندههای متوسط باقی نمیگذارد.
زمانی که این تجربهها و اثری چون «استینگ» را مقایسه میکنیم، حتی به این نتیجه نمیرسیم که دنیاهای تجربهشدهی آقای ترنر تأثیری مستقیم بر قوام آن اثر داستانی داشتهاند. باید دید مسیر بعدی این کارگردان به کدام سو خواهد بود؛ آیا او در همین سینمای مملو از آزمون و خطا به درکی درست از دنیای خود خواهد رسید یا خیر.