نام انگلیسی: Relay
نام فارسی: فیلم رله
محصول: ۲۰۲۵ – ایالات متحده
ژانر: هیجانانگیز
ردهی سنی: ۱۳+
امتیاز: ۱.۵ از ۴
مصطفی ملکی
«دیوید مکنزی» اسکاتلندی طی دو دهه فعالیت خود به ژانرهای مختلفی سرک کشیده است؛ از نئونوآرهای اروتیک تا نئووسترنهایی زیر تیغ آفتاب ایالات متحده. حال او در جدیدترین اثر خود سعی دارد وارد دنیایی مملو از سکوت و در عین حال بیناژانری شود.
فیلم رله در شهر نیویورک سعی دارد از یکسو مخاطب را درگیر قابهایی لرزان از دل زندگی شهری کند و از سوی دیگر فیلم رله کاملاً داستانی را پیش ببرد.
داستان با افتتاحیهای آغاز میشود که میتوان گفت یکی از ناکافیترین و بیهودهترین سرآغازهای داستانی در سینما محسوب میشود. آقای مکنزی در فیلم رله سعی دارد بهنوعی مخاطب را درگیر حفرههای عمیق روایی با بالاترین ضربآهنگ کند.
همهی تکنیکهای بصری او در افتتاحیه فیلم رله با همین تصمیم عجولانه در نظر مخاطب محو میشوند. بهطور مثال لانگتیک ابتدایی فیلم رله که شیوهی ورود هافمن به درون رستوران محل قرار را تصویر میکند یکی از نرمترین ورودها به یک داستان است. اما چرا این افتتاحیه اینقدر ناکافی است؟
برای درک این موضوع باید فیلم رله را تماشا کنیم و پس از هر سکانسی که کارگردان سعی دارد پاسخی به یکی از پرسشهای مدنظر مخاطب دهد دوباره به آن بازگردیم. آقای مکنزی در شخصیتپردازی کاراکتر «اش» آنقدر درمانده است که گویی این کاراکتر در ابتدای نگارش فیلمنامه آن شخصی که میبینیم نبوده است.
بهنوعی کارگردان برای غافلگیری نهایی مخاطب تمام تلاش خود را میکند تا زندگی شخصی این کاراکتر را در خلاصهترین شکل ممکن به مخاطب ارائه دهد و همین امر سبب میشود روایت خیلی زودتر از زمانی که آقای مکنزی حدس میزند برای مخاطب رو شود.
اینکه در باب شخصیتپردازی کاراکتر «سارا» بخواهیم همهی تقصیرها را متوجه خانم «لیلی جیمز» کنیم کمی بیانصافی است. شیوهی ورود سارا به داستان و تیم امنیتی تعقیبکنندهی او گویی دامی بزرگ برای کاراکتر اصلی است. منطق روایت آقای مکنزی که ریشه در رئالیسمی شهری دارد از این میگوید که کاراکتر «اش» بسیار وسواسی و در عین حال دچار سوءظن به دنیای پیرامون است.
اما برای پیشبرد روایت گویی قرار است وارد نوآری اغواگرانه شویم که کارگردان بهخیال خود همهچیز را برای فریبش فراهم آورده است. او برای تزریق بیشتر هیجان سعی دارد مخاطب را همعرض کاراکتر اش پیش ببرد تا آن روی پنهان روایت در پردهی سوم عیان شود.
اما سادگی اتفاقات آنقدر کودکانه تصویر میشوند که بعید است سادهانگارترین مخاطب هم پس از چند سکانس از بازی سارا باخبر نشود. پس از این افشاگری غیرمستقیم و کودکانهی کارگردان عملاً با روایتی مواجه میشویم که هیچ حرفی برای گفتن ندارد.
آقای مکنزی بهراحتی میتوانست فیلم رله را تبدیل به داستانی کند که بهجای اصرار بر رئالیستیکردن سکانسهای لایی و پیادهروهای نیویورک، به درون زندگی دو کاراکتر اصلی خود در دو سوی ماجرا رود. اما این اتفاق رخ نمیدهد و روایت در توهم خودزرنگپنداری کارگردان باتجربه میسوزد.
در پایان نیز باید بار دیگر به بازی بسیار ضعیف «ریز احمد» اشاره کرد؛ بازیگری که طی چند سال گذشته بارها نشان داده بود تا چه حد استعداد دارد، اما با ورود به حواشی سیاسی بیرون از دنیای سینما عملاً مسیر مضحک «رافلو» و دیگران را در پیش گرفته است.
شاید در نتیجهی همین حماقتهای خودتاثیرگذاریپنداری است که این بازیگران در آثار جدید خود حتی برای درک بهتر شخصیتهای یک اثر تلاش هم نمیکنند و صرفاً وارد مسیر تیپسازی میشوند.