نام اصلی: Heartless
نام فارسی: فیلم بیدل
محصول: ۲۰۲۳ – برزیل
ژانر: درام
ردهی سنی: ۱۴+
امتیاز: ۳ از ۴
مصطفی ملکی
بیشک بسیاری از نوستالژیها، تروماها و لحظات غم و شادی هر کدام از ما در دوران نوجوانی ریشه دارد؛ دورانی که کودک نیستیم، بزرگسال هم محسوب نمیشویم و صرفاً برزخیانی محسوب میشویم که در اوج سرمستی و غرور گویی در حال فتح جهانیم. بسیاری از آثار سینمایی در طول دههها به این برههی حساس پرداختهاند. حال نوبت به خانم «نارا نورماند» و آقای «تیائو» رسیده تا در شهری ساحلی و کوچک در برزیل دههی ۱۹۹۰ مخاطب را به درون زندگی عدهای نوجوان با محوریت کاراکترهای «تامارا» و «دودا» ببرند.
زوج کارگردانی سعی دارند در فیلم بیدل مخاطب را درگیر خیرگیهای کاراکترهای خود کنند. آنها از همان ابتدا فیلم بیدل را از دو منظر بهتصویر میکشند؛ تامارا که همراه عدهای دیگر از دوستان دختر و پسر خود در تابستانی که قرار است آخرین حضور او در این شهر کوچک باشد سعی دارد نهایت لذت را ببرد.
در سویی دیگر دودای تنها که میان نوجوانان دیگر به «بیدل» معروف است. او در کودکی عمل باز قلب داشته و اثر آن عمل همچون خطی روی سینهاش خودنمایی میکند. زوج کارگردانی در بخش اول روایت خود سعی دارند این دو دنیای منفصل از یکدیگر را از طریق خیرگیهای تامارا به یکدیگر وصل کنند.
در این میان گویی راوی اصلی داستان شخص نیست، بلکه دنیای نوجوانهاست. بههمین سبب است که خردهروایتهای ایجازگونه مخاطب را در برابر شهری خطرناک و مملو از گروههای بزرگ و کوچک گنگستری قرار میدهد. این خردهروایتها گاه به یک نقلقول محدود میشوند و گاه از طریق اخبار تلویزیون با جنازهای در کنار یک جاده مخاطب را درگیر فضای آن روزها میکنند.
سرزندگی تامارا و انزوای دودا از خیرگیها تبدیل به بلوغی جنسی در تامارا میشود و همین بلوغ را گویی در میان دوستان او شاهد هستیم. کارگردانها در میانهی روایت این گمگشتی جنسی و شناخت هویت جنسی را از یک خردهروایت صرف که شاید تحت تأثیر یک فیلم پورن یا اروتیک این نوجوانها را دچار خروش میکند به مسیر اصلی روایت میآورند و گویی بخشی جداناپذیر از شخصیت در حال شکلگرفتن آنها میشود.
آنچه فیلم بیدل را زنده میکند تلاش هر کدام از این نوجوانها برای فتحالفتوحی است که در خیال خود انجام میدهند. در طول روایت شاهد هستیم که هر کدام چگونه پس از پایان تابستان این دوران پرآشوب را با مرگ، هجرت و در نهایت سرخوردگی از سر میگذرانند.
در این میان اما دودا گویی سالها قبل از ورود به نوجوانی بزرگسالی را لمس کرده است. او ماهیگری تنهاست و در کنار پدرش تمام تلاش خود را میکند تا مرگ مادر را هنگام تولد خود از طریق تلاش بیشازحد برای امرار معاش تبدیل به فرصتی میان نفرین کند. کارگردانها حتی بهاندازهی یک فریم هم مخاطب را درگیر طعنههایی که ممکن است دیگران به دودا بزنند نمیکنند.
اما با رؤیای مادر ما را در بطن این دلتنگی و انزوا قرار میدهند. فیلم بیدل روایتگر شور زودگذر دوران نوجوانی است که روی هر منطقی پا میگذارد و شاید اگر فرد نوجوان را عمیقاً درگیر این جلوهگری قهرمان زندگی بودن کند نتیجهای جز مرگ و فراموشی را در پی ندارد. زوج کارگردانی بهزیبایی دوران نوجوانی و انبوه ناامیدیها و شکستها، امیدها و حتی عشق را از طریق نهنگی به گل نشسته در کنار ساحل تصویر میکنند؛ نهنگی که تبدیل به ابژهای مشترک میان رؤیای یکسان تامارا و دودا میشود.