نام انگلیسی: Petrov’s Flu
نام فارسی: فیلم تب پتروف
محصول: ۲۰۲۱
امتیاز: ۳.۵ از ۴ – ◐⬤⬤⬤
مصطفی ملکی
بارها پیش آمده که با یک دوست یا همکار دربارهی ذهن صحبت کرده باشیم. ذهن در این گفتوگوها تبدیل به همان سوژهی مرکزی بحث میشود. اما طی این مکالمات خود ذهن هر بار بحث را به دورترین مکانها برده است. راستی ذهن چیست؟ کیست؟ آیا ذهن همان «من» است که خود را پشت این کالبد پنهان کرده است؟ او در هر ثانیه میتواند این کالبد را به دورترین و ناممکنترین سفرها ببرد.
اگر دنیا فیلم تب پتروف ملموس ساختهی این ذهن باشد چه؟ کدام دنیا واقعی است؟ آن دنیایی که با چشمانمان میبینیم و در آن همهچیز را لمس میکنیم؟ یا آن دنیایی که در هر ثانیهاش در جایی، پیش شخصی و در حال انجام کاری هستیم؟ «کیریل سربرنیکوف» در جدیدترین ساختهی خود فیلم تب پتروف ما را به درون سفری میبرد که در آن ذهن همهچیز و همهکس است.
پتروف بهتازگی از همسرش جدا شده، یک طراح کمیکبوک است و شبها هم به کار در مردهشورخانه مشغول است. نه، کارگردان صاف و پوستکنده اینها را در اختیار شما قرار نمیدهد. شما باید بهمدت دو ساعت و بیستوپنج دقیقه سرگردان شوید تا بتوانید با در کنار هم قرار دادن تکههای فیلم تب پتروف به این یک خط تعریف از پتروف برسید.
در سینمای رئالیستی معمولاً سعی بر این است که زمان خطی با لمس دنیای واقعی و اتفاقات آن به جلو حرکت کند و هر بار که کارگردان بخواهد وقفهای در این پیشروی انجام دهد، یعنی قرار است مخاطب را با بخشی از واقعیت گذشته، آن هم بهصورت فلشبک، آشنا کند.
آیا به بقیه فیلم های آقای کیریل سربرنیکوف علاقه دارید؟ نقد فیلم لیمونوف: قصیده | Limonov: The Ballad 2024
اما سوررئالیسم قرار است این زمان خطی را در هم بشکند و سوژه یا کاراکتر مرکزی فیلم سرگردان میان دنیایی دیگر است. این دنیا کجاست؟ کاراکترهایاش همان اشخاصی هستند که فرد در زندگی روزمره میبیند و حال در دنیایی که ذهناش خلق کرده و بینهایت است هر کدام روی دیگری از خود را نشان میدهند.
در فیلم تب پتروف کارگردان از همان ابتدا یقهی مخاطب را میگیرد و او را به درون ذهن پتروف پرتاب میکند. پتروف گاه نظارهگر است، گاه یک کاراکتر فرعیست و گاه اصلاً حضور ندارد و کاراکتری دیگر نقش مرکزی را دارد (مانند کاراکتر مارینا). شاید بهاندازهی دو یا سه سکانس در دنیای رئالیستی زندگی پتروف حضور داریم و مابقی همهی آن چیزی است که ذهن پتروف برای ما خلق میکند.
کار زیبای کارگردان آنجا عیان میشود که برخلاف همتایان غربی خود نیازی به اعوجاج تصویر یا مشخص کردن مرز میان واقعیت و فراواقعیت نمیبیند. او در عوض از بکت و پروست برای خلق دنیای خود وام میگیرد. بکت نیز در نمایشنامهها و داستانهای کوتاه خود همیشه ذهن را تبدیل به خدای کاراکترها میکند و گاه بهآنی وارد مونولوگی میشود که مخاطب را به سفری دور و دراز میبرد. سربرنیکوف نیز مرز میان انتزاع ذهنی پتروف و واقعیت را طراحیهای او میگذارد؛ آن هم در حد چند نما.
دنیای ذهن پتروف گویی همان دنیای ذهنی روزانهی ماست که در یک روز دهها کاراکتر نقش اصلی را در زندگیهای موازی بازی میکنند؛ کاراکترهایی که گاه از اعماق دوران کودکی میآیند و گاه در زندگی کنونی ما حضور دارند. فیلم تب پتروف سفریست که هر کدام از ما در روز بارها آن را طی میکنیم و در آن زندگیها شروع میشوند و پایان مییابند؛ گویی ما خداییم و هر بار دنیایی جدید را خلق میکنیم.