نام انگلیسی: The Celebration
نام فارسی: فیلم جشن
محصول: ۱۹۹۸ – دانمارک
ژانر: درام
ردهی سنی: ۱۳+
امتیاز: ۳.۵ از ۴
مصطفی ملکی
دگما ۹۵ یکی از آخرین جنبشهای سینمایی بود که مانیفست داشت. «لارس فون تریه» بههمراه توماس وینتربرگ و دیگران در ۱۰ قانون سختگیرانه سعی در پالایش اثر سینمایی داشتند. آنها به اکنون و همین جا در یک روایت سینمایی باور داشتند و سعی کردند نور و هر آن چیزی که درون قاب قرار میگیرد با دوربین روی دست بارقهای از واقعیت محض باشد.
فیلم جشن اولین ظهور سینمایی این جنبش روی پردهی نقرهای بود. البته «شکستن امواج» فون تریه در سال ۱۹۹۶ نیز میتوانست درون این جنبش جای بگیرد، اما به سبب استفاده از برخی المانهای بیرونی در میزانسن باعث شد تا اثر وینتربرگ سرآغاز این جنبش باشد.
آقای وینتربرگ روایت را با اکستریملانگشاتی از کریستین آغاز میکند که در جادهی منتهی به عمارت پدریاش در حال پیادهروی است. گویی این پلان ما را بهیاد افتتاحیهی فیلم خوشههای خشم جان فورد میاندازد.
وینتربرگ از طریق کریستین و گذر ماشین میکل و در نهایت رویارویی او با هلن مخاطب را با سه فرزند «هلج» آشنا میکند. دوربین روی دست و در ادامه انتخاب زوایای دوربینی که نوعی استرس را به درون قاب هدایت میکند خبر از حادثهای میدهد که در شرف وقوع است.
آقای وینتربرگ در اثر خود سعی دارد تعلیقی را بهاندازهی کل روایت در اختیار مخاطب قرار دهد. زمانی که مانیفست ده بندی این جنبش را مطالعه میکنیم به بندی میرسیم که در آن عنوان شده فیلمساز نباید در اثر خود از المانهای بیرونی چون خشونت عریان بهره ببرد و استفاده از اسلحه و خونریزی درون قاب ممنوع است.
بهسبب همین بند است که گویی روایت در خود التهابی را دارد که طی آن مخاطب از خود دائم میپرسد که کریستین چه خواهد کرد. آقای وینتربرگ این تعلیق را بهصورتی کاملاً خطی ارائه میدهد و از طریق فلشبکها یا فلشفورواردها قرار نیست جنبهای سوررئال یا غیر طبیعی به آن بدهد.
زمانی که داستان ساخت فیلم جشن را از زبان وینتربرگ میشنویم گویی ارتباط بهتری با این تعلیق برقرار میکنیم. آقای وینتربرگ تا میانهی روایت سعی دارد مخاطب را در این ششوبش نگاه دارد که شاید کریستین از خودکشی خواهر دوقلوی خود بسیار افسرده شده و این پارنویا باعث شده تا با انگ تجاوز به پدر وجدان خود را آسوده کند. این ظن حتی تا پایان روایت نیز همراه مخاطب است.
فیلم جشن روایتی است که سعی ندارد از سکون به اوج و فرود و سپس به قلهی تنش برسد. آقای وینتربرگ در اثر خود سعی دارد مخاطب را لحظهبهلحظه و از طریق لرزشهای دوربین روی دست و زاویههای عجیب دوربین.
عدم استفاده از برش در لحظات پر تنشی که قاب بستهی دوربین حرکات پر تنش کاراکترها را دنبال میکند، دچار هیجان و اضطراب کند. باید گفت که او به خوبی توانسته مخاطب خود را در این مغاک نگاه دارد.
او داستان را از زبان فردی شنیده که پس از مثبت شدن آزمایش ایدز روایت دیگری از فردی ناشناس دزدیده تا این بیماری را برای خود هضم کند. در طول روایت نیز رابطهی بین مخاطب و کریستین دچار این التهاب و شک میشود.
فیلم جشن آقای وینتربرگ سعی دارد رنج کریستین را در لحظهبهلحظهی تلاش او برای اثبات کردن حقانیت ادعایاش در برابر جمعی که تسخیر ثروت پدر شدهاند تصویر کند.
اما سکانس پایانی که بیشک یک از خشنترین سکانسهای تاریخ سینماست؛ آن هم بدون هیچ درگیری فیزیکی و حتی تنش واژگانی. زمانی که همه در حال صرف صبحانه هستند.
هلیج و همسرش به عمارت وارد میشوند. سکوتی مرگبار همه را در بر میگیرد. میکل با سرعت دخترش را که روی زانوی پدربزرگ نشسته فرا میخواند. هلج اعتراف میکند، از کریستین عذرخواهی میکند و در نهایت آمادهی صرف صبحانه میشود.
میکل او را خطاب قرار میدهد: «اینجا بودنت باعث میشه نتونیم به راحتی صبحونه بخوریم. برو بیرون.» رعشهای کوتاه که به جان تن هلج میافتد و خروج او از عمارت پایانبخش این خشونت انتزاعی است. این سکانس آنقدر عریان و لخت شما را به درون مغاک خود میکشد که رهایی از آن تا سالها پس از تماشای فیلم جشن امکانپذیر نیست.