نام انگلیسی: Bloody Axe Wound
نام فارسی: فیلم زخم تبر خونین
محصول: ۲۰۲۴ – ایالات متحده
ژانر: کمدی، اسلشر
ردهی سنی: ۱۶+
امتیاز: ۲ از ۴
در مرور فیلم «عمو بیمخ» از «متیو جان لاورنس» اشاره کردیم که این کارگردان بهخوبی از تمام توان خود بهره میبرد تا بتواند اثر خود را در ساختار دلهرهای مستقل به تصویر بکشد. او با بهرهای که در دنیای موسیقی راک و متال دارد توانسته در آثار خود موتیف موسیقایی را بهخوبی در مسیر روایی قرار دهد. حال او در جدیدترین اثر خود سعی دارد با گذری به دلهرههای اسلشر و کلیشههای آنها داستان خود را بیرون بکشد.
فیلم زخم تبر خونین در شهری کوچک میگذرد که قاتلی سریالی و نقابدار با نام «راجر بلیدکات» دارد. همهچیز از همان ابتدا گویی مخاطب را درون دنیای آینهای روایت در روایت قرار میدهد. کارگردان سعی دارد مخاطب را درگیر فضایی کند که ابتدا تصور فیلم بودن را قبل از تماشای رخدادها در ذهن خود بیاورد و سپس در بطن امور قرار بگیرد.
بههمین سبب است که راجر و دختر نوجواناش، ابیگیل، را صاحب یک ویدیوکلوب کرده که فقط آثار دلهره و اسلشر را میفروشند. ابیگیل از همان ابتدای روایت تبدیل به راوی اولیه میشود و سعی دارد از عطش خود برای جایگزینی پدر بگوید.
آقای لاورنس در روایت فیلم زخم تبر خونین بدون هیچ محدودیتی تقریباً همهی کلیشههای زیرژانر اسلشر را به کار میگیرد تا داستان حتی برای لحظهای دچار سکونی از جنس تعلیق نشود؛ کلیشههایی از جنس اسلشرهای دبیرستانی، آخر هفتهای، اردویی، شهری، هالووینی.
اما زیبایی کار او در این است که علاوه بر این بهرهگیریها سعی دارد ضد اسلشرها عمل کند. بهنوعی روایت را از جانب قاتل سریالی و خانوادهاش پیش میبرد. همین امر سبب میشود مخاطب از ابتدای روایت در گیر و دار اینکه چه کسی در این شهر قاتل است و نفر بعدی کیست نباشد و در عوض فرم روایی اثر را در بر گیرد.
اما این ضربآهنگ بالا و دوستداشتنی متناسب با شخصیتپردازیها و موقعیتهای روایی پیش روی آنها نیست. بهنوعی کاراکترهای سم و ابیگیل و حتی راجر در این روایت حضور دارند و بهنوعی قرار نیست در میان این هیاهو دچار عمقی معنادار شوند تا مخاطب را بیش از پیش از امورات این تناقض روایی آگاه کنند.
دنیایی که آقای لاورنس خلق کرده است کاملاً قابل پذیرش است، اما مخاطب نیاز دارد تا کمی درون این دنیا خود را رها کند. روایت او این اجازه را به مخاطب نمیدهد و صرفاً در برگیرندهی اتفاقاتی است که گویی نتیجهی چند عمل از پیش رخداده است.
مخاطب در برابر این اتفاقات دائم بهدنبال پر کردن خلأ میان اتفاقات است و همین باعث میشود به آن هیجانی که مد نظر کارگردان است نرسد. داستان آقای لاورنس تجربهی لذتبخشی در بهره بردن از کلیشهها و شکستن خط روایی اسلشرهاست. مخاطب سینما زمانی که در برابر این اثر قرار میگیرد خود را آمادهی هر اتفاقی میکند و همین باعث میشود پیچش در فرم اثر ایجاد شود.
اما این پیچش آنقدر بهسرعت رخ میدهد که بدون توجه به منطق روایی گویی حد و مرزی برای رخدادهای پیش رو نمیشناسد. همین باعث میشود تا داستان آقای لاورنس دچار لذتی نیمهکاره شود. در هر حال تماشای این اثر برای هر مخاطبی در سینما و بهخصوص فیلمسازان جوان تجربهای قابل احترام است.