نام انگلیسی: Taxi Driver
نام فارسی: فیلم راننده تاکسی
محصول: ۱۹۷۶ – ایالات متحده
ژانر: جنایی، نوآر
ردهی سنی: ۱۶+
امتیاز: ۴ از ۴
مصطفی ملکی
زمانی که از سینمای «مارتین اسکورسیزی» میگوییم با انبوهی از آثار کالت مواجه میشویم که طی چهار دههی اخیر مخاطب سینما را وادار به تماشای دوبارهی خود کردهاند. اما در این بین یک فیلم گویی تافتهای جدابافته است.
روایت مشترک اسکورسیزی و «پل شریدر» با موسیقی «برنارد هرمان» و نوای ساکسیفون و درامز آغاز میشود و گویی این تاکسی است که یکی از نقشهای اصلی فیلم را بر عهده دارد.
اما تراویس کیست؟ از کجا میآید؟ به چه میاندیشد؟ او یک کهنهسرباز تفنگداران دریایی در ویتنام است.
زمانی که در بخش اول فیلم راننده تاکسی یادداشتهای روزانهی تراویس را با واگویهی او روی تصاویر شاهد هستیم گویی ناخودآگاه بهیاد «جیببر» روبر برسون میافتیم و کاراکتر میشل. شاید این بار اول نخواهد بود که اسکورسیزی تحت تأثیر روبر برسون است. او حتی در گرفتن برخی نماهای نزدیک از اجزای بدن و بهخصوص دستها نیز تحت تأثیر سینمای برجعاجنشین دنیای سینماست.
مارتین اسکورسیزی اما نشانههایی به مخاطب میدهد که حرف تراویس را صرفاً حاصل انزوای این فرد میان شلوغیها بپندارد. اولین نشانه تلاش تراویس برای ایجاد ارتباط با دختر صندوقدار در آن سینمای کوچک پورن است.
اما تراویس در انزوای گیرافتادهی خود همچون «پاتریس مورسو» سرگردان و صادق است، همچون «آنتوآن روکانتن» یک نظارهگر است و شاید حتی همچون «یادداشتهای زیرزمینی» شاهد فردی هستیم که گویی بهسبب ردشدنها خود را در پوستهای از انزوا محصور کرده است.
اما تراویس آقای اسکورسیزی یک قهرمان اتفاقیست یا یک ضد قهرمان یا مردی ساده و از جنگبرگشته است که بیخوابی او را ویران کرده، دیگران او را طرد کرده و در میان این شلوغیهای شهر تنهاترین مرد شهر لقب گرفته است؟.
تراویس این داستان در اوج انزوا و طردشدگی خود دچار دومین کمئوی اسکورسیزی میشود. مارتین در این کمئو نقش مردی مجنون را بازی میکند که سوار بر تاکسی تراویس در حال نظارهی همسر خود در خانهی مردی دیگر است. گویی او محرک خام و احساسی تراویس برای ورود به دنیایی است که در آن قرار است بخشی از واگویههای ابتدایی میشلگونهاش رنگ واقعیت به خود بگیرند.
اما بخش نهایی فیلم راننده تاکسی یک رویا بود یا یک واقعیت؟ گویی این بخش حاصل همان عشق فیلمساز به تراویس است. شاید پلان ماندگار تراویس غرق در خون و خندان را باید آخرین نمای فیلم راننده تاکسی در نظر گرفت. اسکورسیزی چیزی به ما نمیگوید، اما اجازه میدهد این کابوس تبدیل به رویایی از جنس سینما شود. بهنوعی او در حال ارائهی معنای سینما به مخاطب است که در این دنیای هر اتفاقی ممکن است. شیرینی و حلاوت بخش پایانی جز این نیست که پس از آن با صدای بلند فریاد بزنیم؛ سینمای جادوییترین هنرهاست! رابرت دنیرو