نام انگلیسی: فیلم The Lost Bus
نام فارسی: فیلم اتوبوس گمشده
محصول: ۲۰۲۵ – کشور آمریکا
ژانر: هیجانانگیز
ردهی سنی: ۱۳+
امتیاز: ۳.۵ از ۴
در مرور فیلم اخبار جهان در باب سینمای آقای «پل گرینگرس» نوشتیم. او یکی از معدود فیلمسازانی است که در دنیای سینمای سرگرمی از استاندارد مشخصی پیروی میکند و بههمین سبب است که مخاطب بهراحتی در بند روایتهای او گرفتار میشود و لذت میبرد. آقای گرینگرس در طول چهار دهه فیلمسازی خود سعی کرده هیجان را همچون موتیفی مشخص در آثارش از اکشن تا عاشقانه و درام نگاه دارد.
در برخی روایتهای او حتی ضربآهنگ ملایم اثر نیز در خود هیجانی از جنس آقای گرینگرس دارد. حال او به سراغ یکی از آتشسوزیهای معروف کالیفرنیا در سال ۲۰۱۸ رفته است. فیلم اتوبوس گمشده اقتباسی از آن دست آثاری است که بهجرأت میتوان گفت اگر فیلمسازی غیر از آقای گرینگرس پشت دوربین آن میرفت، اکنون با کلیشهای کسلکننده در نظر مخاطب سینمای سرگرمی مواجه بودیم.
اولین فاکتوری که باعث لذت تماشای فیلم اتوبوس گمشده میشود، زاویهدیدی است که آقای گرینگرس به آتش داده است. کار او بسیار ساده است و گویی در طول روایت اصلاً به چشم نمیآید. اما این زاویهدید با حرکت دالانی دوربین از سینمای دلهره وام گرفته شده است. آتش از این زاویهدید همچون هیولایی باستانی بر اثر اتصال برقهای کابل فشار قوی میان جنگل از خواب برمیخیزد و سرگردان به اینسو و آنسو میرود.
بهنوعی آقای گرینگرس در فیلم اتوبوس گمشده آتش را نه همچون یک ویرانگر، بلکه همچون موجودی مقدس و سرگردان تصویر میکند که طلسمهای اشتباه انسان مدرن او را بهیکباره تبدیل به هیولایی رامنشدنی میکند. بههمین سبب است که روایت آقای گرینگرس با انبوهی از روایتهای اقتباسی و داستانی در سینما تفاوت عمده دارد.
اما آقای گرینگرس برای رساندن مخاطب به آن نقطهای که بسیاری از روایتها پردهی اول، دوم و سوم تا زمان گرهگشایی را تقدیمش میکنند ۴۵ دقیقه صرف میکند. در این دقایق مخاطب با کاراکتر کوین در لحظهای مواجه میشود که عملاً افسار زندگی از دستاناش رها شده است.
کوین رانندهی سرویس مدرسه است و با یک شرکت پیمانکاری همکاری میکند. طی این ۴۵ دقیقه مخاطب با زیر و بم زندگی او آشنا میشود، به خانهاش میرود، دغدغهها و تروماهایش را میبیند و حس میکند و در نهایت همراه او دودهای برخاسته از جنگل را میبیند. بهنوعی کاراکتر اصلی حسابی پخته میشود.
اما آقای گرینگرس در این دقایق ابتدایی فیلم اتوبوس گمشده به همین بسنده نکرده و مخاطب را همزمان از طریق تدوین موازی درگیر شعلهور شدن یک فاجعه میکند و مخاطب در طول این دقایق پلانی از وخامت اوضاع را در برابر خود دارد و کارگردان با تکرار نقطهبهنقطهی جغرافیایی که برای غیرآمریکاییها ناآشناست باعث همگرایی بیشتر همهی مخاطبان سینما با اثر خود میشود (این همان مشکلی بود که در روایت آقای آرنوفسکی شاهد بودیم).
معمولاً در بین روایتهای سینمایی، مخاطب ستارههای دیگر سینما را جای ستارهای که مشغول نقشآفرینی است تصور میکند. این ناخودآگاه سینمای جریان اصلی است. اما در این اثر «متیو مک کانهی» چنان درخشیده است که گویی مخاطب حتی بهاندازهی یک پلان به خود اجازه نمیدهد کوین و تیکهایش را جز در کالبد متیو در قالبی دیگر ببیند. مککانهی یکی از معدود ستارگان سینماست که بسیاری از استودیوها او را همچون برگ برندهی ملودرامها دائم استفاده میکردند، اما این بازیگر در زمان مناسب خود را از این شلوغیهای القایی بیرون کشید.
نتیجهی خلوتشدن پیرامون او چنین اکتی میشود. آقای گرینگرس در روایت خود چنان افسار هیجان را بهدست دارد که مخاطب در میان آن بهیکباره دنبال قهرمان نباشد. دیالوگنویسی قابلاعتنای او در این اثر و نشستن آنها روی لحن همیشهدلنشین متیو باعث شده کوین همان رانندهی اتوبوس واپاشیده باقی بماند و بهاعتراف خودش «خیال میکردم اگه برم دنبال بچهها، یه شانس دوباره نصیبم بشه، بهجز اینکه شانسهای دوباره همیشه اینطوری کار نمیکنن.»
آقای گرینگرس این شخصیتپردازی و قهرمانزدایی را از طریق واردکردن برخی تصاویر مستند قوت میبخشد و باعث میشود مخاطب در برابر مرور یک فاجعه و رستگاری چند انسان معمولی از دل این جهنم قرار بگیرد. زیبایی روایت او در همین استفادهی متعادل از همهی این فاکتورهاست.
اگر به آثاری از جنس «فیلم مچ گیری»، «فیلم کثیف بازی کنی» و این روایت نگاهی بیندازیم، بهراحتی بوی سینما را استشمام میکنیم. شاید آن مخاطبان اندکی که دائم از مرگ سینما شکوه میکنند، در مغاکی بس خطرناک سقوط کردهاند که باعث میشود طبیعت پهناور سینما را از درون آن تاریکی مشاهده نکنند. سینما همچون جهانی میماند که شما با زندگی در یک جزیرهی کوچک حق حکم صادر کردن در باب کلیت آن را ندارید!