نام انگلیسی: Pulse
نام فارسی: فیلم نبض
محصول: 2001– ژاپن
ژانر: جنایی، رازآلود، هیجانانگیز، دلهره
ردهی سنی: ۱۶+
امتیاز: ۳.۵ از ۴
مصطفی ملکی
دومین خاستگاه اثر جدید آقای کیوشی کوروساوا را بدون شک میتوان در فیلم سال ۲۰۰۱ ایشان با نام فیلم نبض جستوجو کرد؛ روایتی انتزاعی از ابتدای قرن بیستویکام و همزمان با همهگیر شدن اینترنت. آنچه در قابهای فیلم نبض شاهد هستیم تسلط کارگردان بر فضایی است که در آن مخاطب را به درون هزارتوی انسان و انزوایاش میبرد.
فیلم نبض همهاش در باب تنهایی ویرانکنندهی انسان است. در این انتزاع تنهایی حتی مرگ هم دیگر از دست انسان خسته شده است و او را در جایی میان دنیای دیجیتال و دنیای واقعی با اسم رمز اتاق ممنوعه برای ابد زندانی میکند. روایت از روی عرشهی یک کشتی آغاز میشود.
جایی که بازیگر مورد علاقهی آقای کوروساوا، «کوجی یاکوشو»، در نقش کاپیتان کشتی بهسوی زنی میرود که پشت به تصویر است و در این بین راوی که همین دختر جوان است در باب دنیایی که اسیرش شده شروع به حرف زدن میکند. «میچی» دختر جوانی است که بههمراه دو دوست دیگرش، «یابه» و «جونکو»، در یک گلخانه مشغول به کار است.
آنها از همان ابتدا در باب یک فلاپیدیسک که در دست دیگر همکاراناشان است شروع به بحث میکنند و اینکه «تاگوچی» چند روزیست به سر کار نیامده است. میچی تصمیم میگیرد بهنزد تاگوچی برود. این اولین برخورد مخاطب با آن چیزی است که در روایت رخ میدهد.
میچی با تاگوچی دچار سرگردانی مواجه میشود و پس از پیدا کردن فلاپی دیسک مورد بحث متوجه میشود دیگر صدایی از یاگوچی بلند نمیشود و در نهایت با جسد او که خود را با یک سیم به دیوار حلقآویز کرده مواجه میشود (توجه داشته باشید که این اولین مرگ مشهود در فیلم نبض است و جز پریدن آن دختر نوجوان و مدرسهای از یک بلندی دیگر با مرگی واقعی روبهرو نیستیم).
آقای کوروساوا پس از این واقعه مخاطب را به درون زندگی کاراکتری دیگر میبرد که در جایی دیگر از شهر قرار است حفرههای روایی را از طریق تقابلهایاش با دیگر کاراکترها پر کند؛ پسری جوان و مجرد با نام «کاواشیما» که درست در لحظهای که قرار است برای اولین بار به اینترنت متصل شود با او روبهرو میشویم.
او پس از دنبال کردن دستورالعملها با تصویری مواجه میشود که در آن نوشته آیا میخواهید با ارواح دیگر بازی کنید. همزمان در فلاپیدیسک مورد توجه میچی و دوستاناش نیز تصویری از خانهی تاگوچی را شاهد هستیم که در صفحهی مانیتور گویی تاگوچی حبس شده است.
دنیای انتزاعی آقای کوروساوا پس از این دو واقعه شکل میگیرد و انسانها یکی پس از دیگری برای همیشه ناپدید میشوند. در فیلم نبض که اینبار واقعاً در ساختار سینمای دلهره جریان دارد با رد خون، خونافشانی و حتی جامپاسکری مواجه نیستیم.
در عوض کارگردان سعی دارد مخاطب را از طریق افههای تصویری و نویزهای صفحات مانیتور دچار نوعی ترس وجودی کند؛ همان ترسی که عیانترش را در فیلم درمان شاهد بودیم.
انسان در این دنیا نمیمیرد، بلکه در تسخیر همهی وسایل دنیای مدرن اطراف خود در میآید؛ از گوشی تلفن همراه گرفته تا کلابهای بازی و اینترنت و کامپیوترهای شخصی.
در این دنیا روابط بینافردی دچار گسستی معنادار میشوند و طبق همان اسکرینسیور معروفی که کاراکتر «هاروئه» به کاواشیما نشان میدهد کل روایت مقابل چشم مخاطب قرار میگیرد.
در این انتزاع انسان درون فردیت و انزوای خود غرق خواهد شد و هر تلاشی برای برقراری رابطه گویی این نظم را بر هم خواهد زد. آقای کوروساوا در فیلم نبض بهخوبی و هوشمندانه از ساختار سینمای دلهره برای عیان کردن ترس خود در این باب بهره برده است.
دنیای او باز هم مخاطب را وارد نهیلیسمی انسانی میکند که در برزخ خاکستری آن راه نجات حفظ فاصلهی مناسب با ابزاریست که ساخت دست بشر است و بهمحض نزدیکی و غرق شدن در هر کدام از آنها با برهوتی در میان شلوغی کلانشهری چون توکیو مواجه میشویم که در آن هر انسانی پشت دری که با چسب قرمز نشان شده است در انزاوی خود محو خواهد شد.
روایت آقای کوروساوا باز هم بهجای استفاده از کلیشهها به فرم بصری و روایی خود تکیه کرده است و همین باعث ساده شدن روایت در این هزارتوی تصویری میشود.