نام انگلیسی: Bardo, False Chronicle of a Handful of Truths
نام فارسی: فیلم باردو (برزخ): وقایعنگاری غلط یکمشت حقیقت
محصول: ۲۰۲۲ – مکزیک
ژانر: درام، کمدی سیاه، رئالیسم جادویی
امتیاز: ۴ از ۴ – ⬤⬤⬤⬤
مصطفی ملکی
از سال ۲۰۰۰ و پس از روی پرده رفتن «عشق سگی»، ایناریتو دیگر روی مکزیک را در سینمای خود ندیده بود. شاید تنها نقطهی مشترک او و زبان اسپانیایی فیلم «زیبا» بود، اما الخاندرو رفتهرفته محو تماشای زرقوبرقهای بولوار هالیوود میشد.
او حتی سعی کرد نمونهای از رئالیسم جادویی را در فیلم «مرد پرندهای» روی پرده ببرد؛ اما نیویورک و برادوی جایی نبود که ایناریتو را بهیاد مکزیکوسیتی بیندازد. او در «از گور برگشته» باز هم سعی داشت در تقابل مهاجمان مهاجر و بومیان آمریکایی دلتنگی خود را نسبت به ریشهها نشان دهد، اما باز هم ناموفق بود.
فیلم جدید ایناریتو اثری کاملاً مکزیکی، وفادار به سنتها و گویی اتوبیوگرافی دوران حرفهای خود الخاندرو است.
در سینما بودن این اثر همان سکانس ابتدایی سایهی معلق کافیست. سایهای که در بیابانی قرار دارد و گویی در حال پریدن است. این پرشهای کوتاه و نرم کمکم بلند میشوند تا زمانی که سایه به اوج میرسد و با برشی نرم وارد فیلم میشویم.
ایناریتو در اینجا هم دست از سر ما برنمیدارد. او زنی را در حال زایمان بهتصویر میکشد که نوزادش در گفتوگو با دکترها و پس از چند ثانیه دوباره به درون رحم بازمیگردد و همسرش که در راهرو منتظر است با بریدن بند ناف او را همراهی میکند.
باردو یا همان برزخ به او این فرصت را داد تا طی دو ساعت و نیم ذهن کاراکتر را تبدیل به صفحهی نمایشی مقابل مخاطب کند. در این فیلم است که ما رئالیسم جادویی محض میبینیم و نه سوررئالیسمی که قصد دارد بهزور خود را واقعگرایی جادویی نشان دهد.
ایناریتو در فیلم خود و از طریق ذهن سیلوریو به کشتار غربیها در مکزیک میپردازد و همچون یک مکزیکی که سالها دور از خانه بوده، دوباره مردمان همیشهمهاجر این کشور را سخت در آغوش میگیرد. فیلم هیچ شباهتی به سانتیمانتالیسم «آلفونسو کوارون» در فیلم «رما» ندارد.
مخاطب زیرک با خواندن عنوان فیلم گویی یکبار قبل از تماشا آن را تماشا کرده است. باردو اصطلاحی است که بودائیان برای واژهی برزخ در نظر گرفتهاند. اما برخلاف ادیان ابراهیمی.
این برزخ فاصلهای میان مرگ کنونی و تولد دوباره است. فرد در این بازه بهصورت جستهوگریخته زندگی گذشتهی خود را مرور میکند و اگر بتواند این مرور را ترتیبی معنادار دهد، تولد دوبارهاش آسان خواهد بود.
فیلم باردو، بدون شک کاملترین اثر ایناریتو است. اینکه تبلیغات هالیوود باعث شده مخاطب سینما از ایناریتو بهیاد ۲۱ گرم و بابل بیفتد، تصوری غلط است. خود ایناریتو نیز در این فیلم میداند که به اوج رسیده است. ایناریتو در طی دو دههی گذشته همهی سعی خود را کرد تا همچون مارکز و فوئنتس به درکی درست از رئالیسم جادویی برسد.
اما رسیدن به این فرم زیبای بصری با همکاری «داریوش خنجی» امکانپذیر شده است. گویی داریوش خنجی حضور دارد تا دیوید فینچر «هفت» را به او بسپارد، وودی آلن دنیای رنگی «تقدیم به رم با عشق» را خلق کند و میشائیل هانکه «عشق» را با او بسازد.
خنجی گویی میداند چگونه ذهن را تصویر کند. حال با آوردن نام داریوش خنجی یکبار دیگر سکانس زیبای ابتدایی و رقص نرم سایهی سرگردان در بیابان را در ذهن مرور کنید.
فیلم جدید ایناریتو بیشک مورد پسند هالیوودنشینان نیست، چرا که او نشان داد که طی این دو دهه در هالیوود تجربه کسب کرده تا بتواند خود را درون رئالیسم جادویی غرق کند. این را بهخوبی میتوان در مواجههی سیلوریو با دنیای اطراف مشاهده کرد.
گویی این الخاندرو ایناریتو است که مورد تمام این هجمهها واقع شده و حال میخواهد بازگشتی شکوهمند، همچون «بونوئل» به خانه داشته باشد. او شاید اکنون مدام در ذهن این جمله را مرور میکند که هر مکزیکی در ذهن نجوا میکند:«الخاندرو، به خانه خوش آمدی.»