نام انگلیسی: Bones and All
نام فارسی: فیلم استخوانها و همهچیز
محصول: ۲۰۲۲ – ایالات متحده
ژانر: دلهره، عاشقانه
امتیاز: ۲ از ۴ – 〇〇⬤⬤
مصطفی ملکی
کارگردانی چون «لوکا گوادانینو» را طی دو دههی اخیر با آثاری چون «قهرمانها»، «ملیسا.پی»، «مرا با نامات صدا کن» و بازسازی اثر آقای داریو آرجنتو با نام «سوسپیریا» میشناسیم. این کارگردان ایتالیایی طی این سالها در ژانرهای مختلف اثر تولید کرده است.
او دائم با بازیگرانی ثابت از جمله «لیندا سوینتون» همکاری کرده است. اما در سال ۲۰۱۷ «تیموثی شالامی» در فیلم «مرا با نامات صدا کن» به جمع این بازیگران ثابت در آثار کارگردان ایتالیایی اضافه شد. حال این دو در فیلم «استخوانها و همهچیز» بار دیگر در کنار یکدیگر قرار گرفتهاند.
فیلم استخوانها و همهچیز از ویرجینیا آغاز میشود و بهسرعت وارد زندگی دختری نوجوان با نام «مرن» میشویم. شاید در ابتدا حس کنیم که مرن در میان دانشآموزان این مدرسه دچار نوعی انزوای نژادی است(بهخصوص که زمان فیلم استخوانها و همهچیز مربوط به دههی ۱۹۸۰ میشود) و همین امر مخاطب را وارد حدس و گمانی از جنس درامهای ضدنژادپرستی میکند.
پس از مدرسه وارد زندگی خصوصی مرن و پدرش میشویم؛ پدری بسیار مراقب که شبها در اتاق دخترش را قفل میکند. اما مرن طبق قولی که به همکلاسیاش داده از پنجره بیرون میرود و دکلهای برقی را تا انتها دنبال میکند تا به منزل دوستاش برسد.
آن اتفاقی که در منزل دوست مرن میافتد روایت را وارد مسیر اصلی خود میکند؛ مرن در نزدیکی فیزیکی به دوست خود که بهنوعی اروتیسمی پنهان را در خود دارد بهناگاه انگشتان دست او را میجود و با برشی مستقیم به مقابل در خانهی مرن و پدرش میرویم. پدر با عجله در را باز میکند و مرن با سر و پکالی خونین مقابل او ایستاده است.
داستان زندگ مرن مخاطب را بهیاد فیلم «خام» محصول سال ۲۰۱۷ از کشور فرانسه میاندازد؛ روایتی اکستریم در باب خامخوری و کانیبالیسم. فیلم استخوانها و همهچیز کارگردان ایتالیایی قرار است مخاطب را به درون سفری جادهای بهسوی زادگاه مرن ببرد.
در این سفر جادهای و در هر ایستگاه با آدمخواران متفاوتی روبهرو میشویم که باید تأثیر عمیقی روی مرن بگذارند؛ از سالیوان تا لی. سالیوان باید تبدیل به شروری شود که از ابتدا به دنبال شکار است و لی همان نوجوانی شود که مرن را در دنیای عاشقانه همراهی میکند.
فیلم استخوانها و همهچیز آقای گوادانینو آنقدر توان ندارد تا مخاطب را درگیر این دنیای کاملاً متوحش کند و سعی دارد با نوعی سادهانگاری هالیوودی به درون عاشقانهی سطحی وارد شود.
همین دام عاشقانه و اومانیسم فشلی که مرن در نیمهی دوم پردهی دوم درگیرش میشود روایت را به درون دنیای آثار متوسط زندانی میکند. آقای گوادانینو در پردهی سوم همهی تلاش خود را میکند تا روایت را به همان مسیر اکستریم خود بازگرداند. اما زمانی که خبری از شخصیتپردازی کاراکترهای فرعی نیست.
بهطور مثال در پردهی سوم کارگردان انتظار دارد مخاطب با دیدن نشانههایی مبنی بر سلاخی شدن خواهر لی توسط سالیوان کمی دچار غلیان احساسات شود، اما چینن حسی به مخاطب منتقل نمیشود و در نتیجه فیلم استخوانها و همهچیز سردرگم و همراه با تلفیق موسیقی و اکستریملانگشاتها به پایان میرسد.
فیلم استخوانها و همهچیز توان تبدیل شدن به اثری ماندگار در دنیای دلهرههای اکستریم را ندارد و همان تینیجری عاشقانه با انبوهی از قابهای اضافی، حشو و اطنابی روایی باقی خواهد ماند.