نام انگلیسی: The Map That Leads to You
نام فارسی: فیلم نقشهای که به تو منتهی میشود
محصول: ۲۰۲۵ – ایالات متحده
ژانر: عاشقانه، ملودرام
امتیاز: ۰ از ۴
«هدر»، «کانی» و «ایمی» سه دوست دوران دانشگاهاند که پیش از ورود به جهان پرتلاطم بزرگسالی، تصمیم میگیرند سفری رؤیایی و ماجراجویانه به اسپانیا داشته باشند. در مسیر، هدر در قطار با جوانی نیوزیلندی به نام «جک» آشنا میشود؛ آشناییای که با حضور دوست جک و همراهی این پنج نفر در ادامه سفر، به رابطهای عاشقانه میان هدر و جک میانجامد.
«لاسه هالستروم» برای تماشاگران سینما نامی کاملاً آشناست؛ کارگردان سوئدی ۷۹ سالهای که از ۱۹۷۵ تاکنون ۲۷ فیلم در کارنامه دارد. او که آثاری چون «شکلات»، «جان عزیز» و «پناهگاه امن» را در ژانر عاشقانه ساخته و با فیلمهایی همچون «چه چیزی گیلبرت گریپ را آزار میدهد» توانسته توجه مخاطبان جدیتر سینما را جلب کند، اینبار نیز قصد داشته در جدیدترین اثرش بار دیگر به یک عاشقانهی اثرگذار بازگردد.
هالستروم که در سال ۲۰۲۲ با فیلم «هیلما» کوشیده بود به زندگی نقاشی انتزاعی بپردازد اما در این مسیر موفقیت چندانی نیافت، ظاهراً تصور میکرد بازگشت به قلمروی آشنای عاشقانهها میتواند دوباره او را به جایگاهی قابل توجه برساند. با این حال، این تلاش نیز همچنان بیثمر مانده است.
فیلم نقشهای که به تو منتهی میشود او آشکارا بر خطوط براق و صیقلیِ کلیشههای هالیوودی قدم میگذارد؛ بدون آنکه کوچکترین تلاشی برای بخشیدن عمق، تازگی یا حتی غنای حداقلی به روایت انجام دهد.
آشنایی تصادفی دو جوان در قطار، سپس مجموعهای طولانی از قابها و سکانسهای کشدار از خوشگذرانیهای این گروه در مکانهای مختلف، و در نهایت یک جدایی ناگهانی و مضحک که باید زمینهساز «معجزه»ای عاشقانه باشد—همگی دقیقاً همان الگوهاییاند که مخاطب بارها در آثار ضعیفتر این ژانر دیده است.
پرسش اساسی اینجاست: هالستروم هنگام ساخت فیلم نقشهای که به تو منتهی میشود چه در سر داشته؟ پرسشی که احتمالاً بسیاری از تماشاگران هنوز در بیست دقیقه نخست فیلم خواهند پرسید.
مشکل در اینجاست که هالستروم در روایت جدیدش نه تنها زحمت نمیکشد به شخصیتهایش عمق ببخشد یا تماشاگر را با دنیای درونی آنها آشنا کند، بلکه حتی روابط ساده میان کاراکترها نیز از شفافیت و باورپذیری لازم برخوردار نیست.
به نظر میرسد او تنها تصمیم داشته مجموعهای از مکانهای زیبا را در فیلمش ردیف کند و با اشارهای سطحی به نام «همینگوی» و چند جمله از زندگی او به فیلم نقشهای که به تو منتهی میشود خود رنگ و لعابی فرهنگی دهد؛ اما نتیجه نه شخصیتپردازی دارد و نه توصیف درست و دقیقِ مکان.
شخصیتها از نقطهای به نقطه دیگر میروند، کمی میخندند، عکس میگیرند، خوش میگذرانند و روز را به شب میرسانند—بیآنکه تماشاگر ذرهای حس کند سفر آنها حامل معنایی است یا تغییری درونی در آنها ایجاد میکند.
این پرسش ناگزیر دوباره مطرح میشود: چرا کارگردانی با آن سابقه و تجربه، اکنون به ساخت چنین اثری روی آورده است؟ اثری که نه نشانی از نگاه شخصی او دارد و نه خاطرهای ماندگار از عاشقانههای گذشتهاش را احیا میکند.
روایت فیلم نقشهای که به تو منتهی میشود از منظر موسیقی و قاببندی نیز فاقد هرگونه امضا یا ویژگی متمایز است. بازیگران در سطحیترین شکل ممکن ظاهر شدهاند و خودشیفتگی غریب کاراکترها باعث میشود مخاطب هرچه بیشتر در فیلم نقشهای که به تو منتهی میشود پیش برود، احساس کند زمانش در حال تلف شدن است.
نتیجه اثری است که نه تنها قادر به برانگیختن احساسات نیست، بلکه تماشاگر را بهتدریج نسبت به آنچه روی پرده میگذرد بیحوصله، ناامید و شاید حتی خشمگین میکند.



